سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ـ در سفارش به هشام : مبادا که حکمت را فرو افکنی و آن را نزد نادانان بنهی . [امام کاظم علیه السلام]
علوم قرآن و حدیث
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تفسیر1 بخش دهم

در فرهنگ پیش از قرآن مفهوم

«کتابت‏» [به نوعى] با پنهان داشتى و خفا معناى لغوى وحى متضمن آن است پیوند داشت; به همین سبب صاحب لسان العرب «کتابت‏» را در زمره معانى مختلف وحى برمى‏شمرد. اما در قرآن، وحى به معناى کتابت‏به کار نرفته ، تسجیل  ، تثبیت [ ثبت کردن] و یا به معناى فرض و ایجاب( واجب کردن) به کار رفته است. [صرف نظر از قرآن] در اشعار جاهلى نیز کتابت‏به معناى وحى، یا بهتر است‏بگوییم وحى به معناى کتابت، آمده است. لبید بن ربیعة [شاعر پرآوازه دوران پیش از اسلام] در معلقه خویش مى‏گوید:

«فمدافع الریان عری رسمها خلقا کما ضمن الوحی سلامها»

«[شهر و دیار و خانه‏هاى یاران] بر دامنه ریان از اطراف آبگذرها [ویران و] پراکنده شده‏اند. آثار این دیار چون نقشى بر سنگ هویداست

وزش بادها آثار و نشانه‏هاى [شهر ریان را از اطراف] آبگذرهاى ریان، زدوده است چندان که نمى‏توان آنها را مانند نقش بر سنگ دید. سنگ، نقش و نگار حک‏شده (کتابت) را پنهان نمى‏کند یا بهتر است‏بگوییم آشکار مى‏سازد، از این رو نقش و نگارهاى آن سنگ براى شاعر، «عارى‏» از هر معنایى است. حقیقت‏براى شاعر، این است که کتابت که دلالت پنهانى دارد (وحى) همانند آبگذرهاى ریان است که بر اثر وزش بادها پنهان شده و یا نشانه‏هاى آن از میان رفته است. کتابت در اینجا براى فرد امى دلالتى دارد، اما دلالتى پنهان که قادر به گشودن ابهام و غموض آن نیست. او مى‏پندارد که قادر به درک دلالت است اما در حقیقت دلالت پوشیده و مبهم است، اما این پوشیدگى در ذهن بیننده کتابت پدید نمى‏آید مگر او بداند که کتابت ، دال است، ولى دلالت آن براى او پوشیده و مبهم است. حالت‏شاعر در برابر کتابت/ وحى در اینجا همانند «علقمه‏» در برابر بانگ شترمرغ نر و جفتش است. علقمه شاعر مى‏داند که این اصوات براى آنها دلالتى دارد، اما معناى آن براى شاعر، مبهم و در نتیجه غیرقابل درک است. به همین سبب او بانگ آنها را به سخنان مبهم رومیان در کاخهایشان تشبیه کرده است.

به همین معنى براى شخصى که رازهای خویش را مى‏پوشاند این مثل آمده است: «وحی فی حجر» ابوزید قرشى در توضیح و شرح این مثل به خطا رفته است. او چنانکه صاحب لسان‏العرب نقل مى‏کند مى‏گوید: همان‏گونه که سنگ، سر چیزى را براى کسى فاش نمى‏دارد، من هم سر خویش را با کسى در میان نمى‏گذارم و کتمان مى‏کنم. ابوزید در این مثل، انسان را با سنگ مقایسه کرده است، حال آن که مى‏باید «سر» با «وحى‏» مقایسه شود. بدین ترتیب معنا چنین خواهد شد: «سر تو مانند وحى در دل سنگ است‏»، کسى آن را درنمى‏یابد. بى‏گمان این مثل در قلمرو فرهنگ شفاهى که کتابت در آن متنى مبهم و نامفهوم قلمداد مى‏شد معنادار بود. شاید بتوان گفت که به خطا رفتن ابوزید در شرح معناى مثل برخاسته از تاثیر نص قرآنى در فرهنگ [عربى] است که به موجب آن مفهوم کتابت [از قلمرو] معنایى وحى حذف شد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد جواد نجفی ( سه شنبه 86/10/25 :: ساعت 11:23 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شیعه
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 8
>> مجموع بازدیدها: 172239
» درباره من

علوم قرآن و حدیث
محمد جواد نجفی
نام و نام خانوادگی: محمد جواد نجفی مدرک تحصیلی: دکترای علوم قرآن و حدیث و دانشجوی دکتری در رشته فرهنگ و تمدن اسلامی از دانشگاه تهران عضو هیئت علمی دانشگاه قم

» پیوندهای روزانه

تفسیر 2 کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث [448]
[آرشیو(1)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
تاثیر قرآن بر علوم ادبی[51] .
» آرشیو مطالب
متفرقه
تأثیر قرآن بر علوم ادبی
تفسیر 3
تمدن اسلامی
نسب شناسی در دوره اسلامی
تدوین دانشنامه زنان مدرس قرآن در آکسفورد
تفسیر 1
سرفصل ها و منابع رشته علوم قرآن و حدیث در مقطع کارشناسی
دیدگاه های قرآنی
تفسیر 2: سوره انسان
تاریخ اسلام
نمونه سؤالات درس انگلیسی
زمستان 1386
تابستان 1386
بهار 1386
پاییز 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
خلوت تنهایی
....چند کیلو امیدواری .....
طب قدیم + طب قرآنی = درمان
دکتر مؤدب
عشق الهی:‏ نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی
سفینه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان






» طراح قالب